موج ایران باستان شماره 8 “کلیک کنید”
علی علیزاده
باسلام خدمت همه شنوندگان محترم این اثر – تیم صداهای همراه با ارائه این اثر ( موج فرهنگ ) اثر بخش ترین اتفاق هر زندگی را بوجود آوردند، مطمینم بعد از شنیدن هر قسمت از این پادکست سعی میکنیم بهتر و با کیفیت تر زندگی کنیم.
🔹موج فرهنگ 16
درسی بزرگ از یک ماجرای واقعی
🔘گوینده:علیرضا شعبانعلی
🌸کاری دیگر از استودیو صداهای همراه
راه های ارتباطی :☎📞
www.accvs.com
INSTA: accvstudio
@accompanimentvoicesstudio
صدابردار: علی علیزاده
سرپرست گویندگان: علیرضا شعبانعلی
توضحات از این فعالیت :
موج فرهنگ فقط فقط برای ایجاد تحول در زندگیتون و بهتر شدن کیفیت زندگی ساخته شده، خوش بین بودن شما شنوندگان محترم میتونه کمک کنه راه های جدیدی که بهتون پیشنهاد میشه رو تو زندگیتون عملی کنید.
/ موج فرهنگ – استودیو صداهای همراه تقدیم میکند.
آیا سازنده و مسئول بودن به معنی کسل کننده بودن است؟ نه!
از آنجا که من یک شبه تغییر نکردم، در چهار سال اول بهبودیم چندین شغل را از دست دادم و گاهی حتی مجبور شدم به کارهایی خارج از حرفه خودم بازگردم. سرانجام موفق شدم دانشگاه را به پایان برسانم و از نظر حرفهای موفق شدم. من عضوی سازنده و مسئول از اجتماع شدم و این حس خیلی خوبی داشت.
اسم من آندرآس است و یک معتاد هستم و 15 سال پاک بوده ام. در اوایل بهبودیم وقتی این جملات کتاب پایه را میخواندم احساس شعف میکردم: «هر چه زودتر با مشکلات اجتماعی روزمره خود روبرو شویم به همان نسبت سریعتر میتوانیم تبدیل به اعضای قابل قبول مسئول و سازنده اجتماع خود شویم.» من واقعا می خواستم عضو سازنده اجتماع شوم.
قبل از اینکه به NA بیایم مسول عملکرد خودم در مدرسه، آموزش حرفهای، و دانشگاه بودم. متاسفانه عملکرد من همیشه متوسط بود، فقط در حدی که نمره قبولی بگیرم و به کلاس بعدی بروم. نمیدانستم چگونه آنرا بهتر کنم و اینکه چرا گاهی نمرات خوب میگرفتم و گاهی بد. همیشه آرزو داشتم نمرات خوب بگیرم چون فکر میکردم وقتی نمره خوب بگیرم مادرم بیشتر دوستم خواهد داشت. در نتیجه، اعتماد به نفسم درست مانند نمراتم شد: «خراب».
در ورزش خیلی خوب بودم، و سعی میکردم در کارهای خانه کمک کنم، اما تمام اینها نتوانست جای وظیفه اصلی من که آموختن بود را بگیرد. در نتیجه همیشه فکر میکردم که یک بازندهام و همیشه از این میترسیدم که فردا هم شکست بخورم چون نمیدانستم چگونه وضعیت را بهتر کنم.
در نقطهای مدرسه را رها کردم تا دیگر با این شکستها روبرو نشوم. کار کردن و پول در آوردن تا مدتی به من احساس رضایت داد. اما فهمیدم کارگر غیر ماهر بودن سرانجامی ندارد. هنوز انگیزه درس خواندن داشتم، بنابراین به مدرسه برگشتم.
برای من دو نشانه اصلی برای به آخر خط رسیدن این بود که نمیتوانستم چیزی را به خاطر بسپارم و اینکه پر از ترس از مردم شده بودم. با داشتن چنین افکاری، امکان نداشت که به دانشگاه بروم یا حتی سادهترین کارها را انجام دهم.
Podcast: Play in new window | Download
برجسب ها : تجربه, درس, کتاب صوتی کرج, پادکست, رادیو, موج فرهنگ قسمت 16.
Copyright accvs.com
ارسال نظر (0)