اخبار هنری

گزارشی زیبا از شب اول اکران اجراخوانی شازده کوچولو در کرج

علی علیزاده سپتامبر 9, 2024 37


زمینه
share close

با سلام خدمت همه دوستان عزیز، ممنونم که ما را همراهی کردید. این شب از شب های زیبای هر کسی شد که در اجراخوانی شازده کوچولو در کرج شرکت کرد. ماجرا از چه قرار هست؟ به تفضیل در ذیل توضیحات خواهیم داد. بله همه در این پست کمک کردند تا با زبان خودشان متن را بنویسند. البته شروعش که با خودم بود، من ابوالقاسم علیزاده کاشانی با نام هنری لشکرشکن هستم، مدیریت مجموعه استودیو صداهای همراه، کارگردان و آهنگساز این اثر. اول هم از خودم شروع میکنم و خاطره می نویسم براتون. با علیرضا ( سرپرست گروه موسیقی ) بعد از اولین جلسه دیدار، به توافق رسیدیم که روی گام Gm یا سل مینور آهنگی بسازیم که شنونده با تکرار مجدد و شنیدن آن حس زیبا گرفته و خسته نشه، البته دو ترک ساختم که ترک دوم را در ابتدای کار می شنوید و ترک اول هم بین هر اجرا که شازده کوچولو در سیارات مختلف میره و هماهنگی اجراها، کوک بودن سازها، تمرین نوازنده و تمام موارد با علیرضا بود، که کلا آدم کم حرفی بود. به واسطه ی علیرضا با نوید و هستی هم آشنا شدیم، به ترتیب نوازندگان ویلن و سنتور و بعد از یه مدت کار کردن شایان هم که نوازنده گیتار الکتریک هست به ما اضافی شد. گروه خوبی شکل گرفت و این متن فکر می کنم برای قسمت موسیقی کفایت کنه. البته دوست دارم بیشتر از خاطراتی بگم براتون که تمام آن بسیار لذت بخشه و کل پروسه ی تمرین ها که 3 ماه بود، به ظرافت و دقت و کیفیت بالا اجرا شد، خاطراتی از هماهنگ نشدن نوازنده با بازیگران که یهو وسط اجرا نوازنده ها مینواختن بگیر تا تمرین های رفع استرس و تخیل که سعی کرد تیم رو همراه خود کند.

فکر میکنم اینجا دارم، متنی که شازده کوچولو میخونه رو میبینم و آماده میشم برای دیالوگ خودم
فکر میکنم اینجا دارم، متنی که شازده کوچولو میخونه رو میبینم و آماده میشم برای دیالوگ خودم

در قسمت کارگردانی کار:

بازی های بدنی و حرکتی و بیان احساس، انرژی زیادی از همه ی عوامل گرفتو یادم میاد که 3 جلسه مانده به اجرا، تمرین رفع استرس داشتیم و باید با خشم استرس غیر واقعی وارد می کردم، تا مدیریت توسط همه ی دوستان ایجاد بشه و نگران اجرای روی صحنه نباشن. دقت کردید من هر چی میگم، بعدش میگم به این دلیل. سروناز میگفت توضیح نشانه ی ضعفه اما خب توضیح که نمیشه نداد و من موردی با این موضوع ندارم. سرونازم که 13سالشه و خیلی آگاه هست به تمامی امور. خلاصه از بحث دور نشیم، ما شروع کردیم به خشم و عصبانیت که دیدم یکی از بچه ها با تاخیر 30 دقیقه ای اومد، من 30 دقیقه عصبانی بودم و مدام داشتم داد میزدم اومد نشست، کاریش نداشتم بعد گفتم کتابت کجاست که تمرین کنیم، البته با داد، که گفت ندارم، خدا روز بد نیاره براتون، 15 دقیقه داشتم سرش داد میزدم. همه واقعا باورشون شده بود که من الانه که دیگه بیوفتم و کارم تمومه و خود آفریده هم باورش شده بود. البته بعد که رفت کتابشو آورد و آخر جلسه بود و اجراشم کرد بهش گفتم که این اجرای رفع استرس بود، البته که خیلیم خشن بود و خودمم دل خوشی ندارم، از همین جا از همتون حلالیت میطلبم.

شب اول اکران اجراخوانی شازده کوچولو به روایت تصویر
شب اول اکران اجراخوانی شازده کوچولو در کرج به روایت تصویر

فندوق (در نقش پادشاه):

همگی قرار بود دو ساعت قبل اجرا دور هم جمع شیم البته من خیلی زودتر اونجا بودم چون ساعت ۱۰ تمرین داشتیم من دیگه خونه نرفتم رفتم یکی از رستوران های نزدیک اونجا غذا خوردم بعدشم اومدم یک گوشه نشستم استراحت کردم تا اینکه اون گروه تمرینشون تموم شد. هنوز ۲۰ دقیقه مونده بود که بچه ها بیان اون آقا که استاد اون گروه بود از من پرسید شما اینجا تمرین دارید من گفتم بله ساعت ۵ گفتش پس من خاموش نمیکنم دیگه و رفت. بعد از چند دقیقه هستی و آقا نوید از راه رسیدن من یک دندون درد شدید گرفتم که اصلا نمیتوانستم خودمو کنترل کنم. با شال بستمش شاید یکم بهتر شه آنقدر بد بود که فکر نمیکردم بتونم اجرا کنم.
خلاصه که هستی زنگ زد به آقا علیرضا که برای من دارو بگیره منم نشستم رو ویلچر. هستی هم شروع کرد به این طرف اون طرف بردن ویلچر حتی یک بار کوبوند به در شاید دندون درد یادم بره. کارشم درست بود چون یادم رفت بعد که آقا علیرضا اومد دارو رو بهم داد. هر چی گفتم بهم نگفت قیمت دارو رو. دیگه همه اومده بودن که یک آقایی برگشت گفت چند دقیقه برید بیرون میخوام طی بکشم و ما رفتیم بیرون. یکی از دوستام زودتر از موعد اومده بود. کنارش نشستم کمی باهم صحبت کردیم که بعدش گفتن میتونید برید داخل. قرار بود بازی با نی انجام بدیم ولی چون هنوز یکم وسط خیس بود نشد. رو زمین نشستیم چشمامونو بستیم استاد از ماکارونی و پنیر پیتزا برامون گفت که حسابی دلمون آب افتاد.
موقعی که دیگه بیننده ها داشتن میومدن استاد بهمون گفت که با هیچ کس ارتباط نگیریم و سرمون پایین باشه. خوب این خیلی تو کم شدن استرس بهم کمک کرد میدونم اگر ارتباط میگرفتم نمیتوانستم درست اجرا کنم. بعد از گل نوبت به پادشاه رسید با این که تا قبل از اینکه پاشم قلبم داشت میومد تو دهنم ولی لحظه ای که پا شدم و شروع به صحبت کردم تا حدود زیادی استرسم ریخت. وقتی رفتم پشت پرده نوا بهم گفت خیلی خوب بودی. خیلی حالم خوب شد. گفتم بالاخره اجرا شد. من تونستم… خیلی سعی داشتم موقع اجرا با بیننده ها ارتباط چشمی داشته باشم که نقش پادشاه خوب دیده بشه. موقعی که رضایت رو تو چشمای استاد دیدم و گفت که خیالش راحت شد کلی ذوق کردم و یه آرامشی گرفتم که انگار رو ابرا سوار بودم. بعدشم که عکس گرفتن با دوستان و خانوادم و البته نقاش کوچولومون که بهش دستور دادم لبخند بزن. اینم اضافه کنم که اون روز کتابمم جا موند.

یک شاخه گل تقدیم به همه ی عوامل بابت این اجرای بیاد ماندنی
یک شاخه گل تقدیم به همه ی عوامل بابت این اجرای بیاد ماندنی

نوا (در نقش مار):

قسمت اول اجرا صحبت های مار با شازده کوچولو بود. وقتی من و سروناز (در نقش شازده کوچولو) بعد از اجرامون رفتیم پشت صحنه خیلی هیجان داشتیم. سروناز بهم گفت: نوا! اشک های مادرمو دیدم که سرازیر شد. راستش خیلی احساساتی شدم چون خودمم یه مادرم .
و از این هم خیلی تعجب کردم؛ چون ما اولین نفر بودیم که رفتیم رو صحنه، من واقعیتش چشمم جایی رو نمی دید هم به خاطر نوری که تو چشم می خورد و هم بخاطر استرسی که داشتم ولی این وروجک همه ی تماشاچی ها رو اسکن کرده بود.
اجرا خوانی به نظرم سخت تر از تئاتره. متنت از دستت بیوفته باید چیکار کنی؟
بچه های تئاتری متنشون رو حفظ می کنن. اما ما از رو کتاب می خونیم و اگه یهو از دستمون بیفته چه باید بکنیم؟

الان می دونم آقای علیزاده می گه: نوا چند بار بهت گفتم که متنت رو خوب بخون و مسلط باش، چند بار بهت گفتم که جمع کن خرابکاریتو و …
اون شب در بدو ورودم و در ابتدای صحبت های شازده و روباه ورق هام از دستم افتاد ولی از اونجایی که من بچه ی حرف گوش کنی هستم (صحبت های آقای علیزاده در رابطه با تسلط بر متن رو خوب به خاطر سپرده بودم و البته بهش عمل کرده بودم، خودمو جمع و جور کردم و ادامه دادم.
یه عارفِ بابا هم داشتیم که مسئول نورِ صحنه بود.
نگم براتون که تو کل اجرا بخصوص موقع اجرای روباه و مار حسابی سنگ تموم گذاشت و یا دیر خاموش می کرد یا زود یا اصلا خاموش نمی کرد.

روباه رو میبینید که داره کلی درس به شازده کوچولو میده
روباه رو میبینید که داره کلی درس به شازده کوچولو میده، اجراخوانی شازده کوچولو در کرج

سروناز (در نقش شازده کوچولو):

من قبل از اجرا بیشترین حد استرس رو داشتم و همش به نوا میگفتم شاید بد اجرا کنم. وقتی درها باز شد همه از لای پرده داشتن بیرونو نگاه میکردن و من همش منتظر بودم تا مهمونامون بیان تو. وقتی اومدن تو همه رو صدا زدم اما تنها کسی که شنید داداش فرزادم بود.
وقتی که اجرای من با صدای نفس نفس هام شروع شد، مدیر مدرسه گفت: قربون نفس هات بشم. وقتی من وارد صحنه شدم اول همه رو نگاه کردم و وقتی احساس میکردم خندم می گیره به زمین نگاه میکردم. وقتی اجرا تموم شد همه دست زدن و با گل کلی سورپرایز شدم. در اخر هم وقتی که از وزارت ارشاد خارج شدیم پدرم برام شب خاطره انگیزی ساخت.
در کل اجرای موفقی بود برای اجرای اول من. من از خودم کاملا راضی بودم چون واقعا برای اجرای اول به شدت عالی بازی کردم.

شازده کوچولو در حال لذت بردن از تشویق عموم و خستگی در کردن
شازده کوچولو در حال لذت بردن از تشویق عموم و خستگی در کردن، اجراخوانی شازده کوچولو در کرج

مهتاب (در نقش گل و جغرافیدان):

دو شخصیت متفاوت در سیاره های مختلف
گل شازده کوچولو با کلی ناز و ادا غرغرکنان چشماشو باز می کنه
شروع می کنه به ناز کردن برای تنها دوستش
با این تفاوت که این بار تو سیاره ب ۶۱۲ تنها نبودن، بیش از ۶۰ نفر با ۱۲۰ چشم داشتن به گل و شازده کوچولو نگاه می کردن.
همه دیدن که گل چطور تنها شد و اشک ریخت.
امیدوار بود وقتی جمعیت اشکاشو ببینن، شازده کوچولو رو راضی کنن که نره…. گلشو تنها نذاره….. ولی افسوس….

اما جغرافیدان
در تمام دوران تمرین هیچ وقت اینقدر غرغر نمی کردا
تماشاچیا رو که دید حسابی جو گرفتش
به سیم کشی روی سقف سالن هم داشت گیر می داد
خلاااااااصه
این آدم علمش خیلی زیاده فقط باید به مخاطبش اعتماد کنه
اون وقته که با اون لهجه بانمکش شازده کوچولو رو هم می خندونه و یادش میاره که ارزش زندگی به لذت بردن از داشته هاته نه غم خوردن برای وابستگی ها

گل از رفتن شازده کوچولو غمگین شده
گل از رفتن شازده کوچولو غمگین شده، اجراخوانی شازده کوچولو در کرج

در زیر مراسم اجرا رو میبینید

معرفی تمام عوامل

راه های ارتباطی:

اســــتودیو صــــداهای هــــمراه

برجسب ها : , , , , .

Rate it
آواتار
نویسنده

علی علیزاده

علی علیزاده هستم، مدرس خودشناسی گوینده بازیگر آهنگساز صدابردار/تنظیم کننده

list بایگانی

پست قبلی
پادکست چمدون
close
  • 3

پادکست چمدون - لشکرشکن

پادکست چمدون، فصل هفتم ” رامسر-تنکابن ” قسمت چهل و هفتم

علی علیزاده آگوست 27, 2024

پادکست چمدون تهیه شده در استودیو صداهای همراه، از اتفاقاتی زیبا که در سفر رامسر-تنکابن داشتم میگه براتون، لشکرشکن گوینده این پادکست پرماجرا

ادامه مطلب trending_flat

ارسال نظر (0)

نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *