متن غمگین برای گویندگان دوره آموزشی ” کلیک کنید “
آموزش متن خوانی غمگین لطفا اصول اولیه این آموزش را رعایت کنید و سپس چندین بار ضبط کنید و بهترین کار خود را برایمان ارسال کنید. در ابتدا موزیک را […]
موج ایران باستان شماره 8 “کلیک کنید”
علی علیزاده
آموزش متن خوانی عاشقانه
لطفا اصول اولیه این آموزش را رعایت کنید و سپس چندین بار ضبط کنید و بهترین کار خود را برایمان ارسال کنید.
در ابتدا موزیک را دانلود کرده و برای اجرای کارتان موزیک پخش شود و متن را خودتان بخوانید و برایمان در واتس آپ یا تلگرام بفرستید تا توسط سرپرست گویندگانمان بررسی و نقد شود و اصلاحیه خدمتتان ارائه شود. دقت شود حس گرفته شود و تیپ لحنی و مدل رفتاریتون مطابق چیزی که خواسته شده باشد.
با سلام خدمت همه دوستان عزیز لطفا یکی از متن هارو انتخاب کرده و با موزیکی که براتون فرستاده میشود تمرین کنید. و بصورت ویس کارهایتان را برایمان بفرستید
1-
از کجا آغاز کنم
گفتن ماجرایی را که یک عشق چقدر می تواند بزرگ باشد
ماجرای عاشقانه شیرینی را که از دریا کهن سال تر است
حقیقتی ساده درباره عشقی که او به می بخشد
عشق دیگری دوباره نخواهد بود
زمانی دیگر او به زندگیم آمد و زندگی را زیبا کرد
که هر جا می روم با عشق او هیچوقت تنها نیستم
به سوی دست هایش دست دراز می کنم ، او همیشه حاضر است
می دانم به او نیاز دارم تا زمانی که ستارگان همه خاموش شوند
2-
هر شب در رویا هایم
می بینمت، احساست می کنم
و به این وسیله می فهمم که هنوز زنده ای
در آن دور دست و فاصله ای که بین ما وجود داره
اومدی و نشون دادی که هنوز زنده ای
نزدیک یا دور، هرجا که هستی
مطمئنم که قلبت هنوز (برام) می زنه عشق ما رو دوباره به هم خواهد رسوند
3-
بعضی ها عقیده دارند که عشق در طول زندگی ادامه خواهد داشت.
اما ما از اتفاقاتی که در اطراف می اُفتد می بینیم که همیشه اینطور نیست.
ساده ترینش بین پدروپسری اتفاق می افتد که
قبل از اینکه بخواهند با هم صحبت کنند،شمشیرهایشان را از رو بسته اند.
اما این منم که دیده ام،نوری را که تا ابد خواهد درخشید
;”چون من یاد گرفته ام که بگویم:”دوستت دارم.”
چه بسیار قلب هاکه با دروغها در طول تاریخ شکسته اند
و چه بسیار آغوش ها که به افسانه ها اعتقاد دارند،باز مانده اند
ما باید به اعتقادات و آیندگان احترام بگذاریم
و کسی که از میانمان رفته است ،هنوز میان ماست
و او خواهد گفت:”با من بیا و نوری که تا ابدیت خواهد درخشید را ببین
”قوی باش و یاد بگیر که بگویی:”دوستت دارم”
و به این راه بی پایان که در آن گذر می کنیم ادامه بده
اما همیشه راهی هست که خواهی یافت
پس با من بیا و نوری که تا ابدیت خواهد درخشید را ببین،
”قوی باش و یاد بگیر که بگویی:”دوستت دارم”
” قوی باش و یاد بگیر که بگویی:”دوستت دارم”
””دوستت دارم”.”دوستت دارم”.دوستت دارم
سری جدید:
قطار پیچ خورد؛دخترک دیگر پیدا نبود ولی کلبه ی آنان هنوز از دور بخار می کرد و بزِ کو چکشان هنوز در اطراف می پلکید وعلف های تازه را بو می کشید .
کودکانِ برهنه پا ، در یک آن ، به کلبه ی خود فرو رفتند ودر آن دیگر،با یک زن ،با مادر خود، بیرون آمدند؛ وهرسه دست های خود را بلند کردند که با قطار ما وداع کنند.
قطار دور شده بود؛ تونل دیگری نزدیک شده بود؛چیز تماشاییِ دیگری پیدا نمی شد.
همه، سرهای خود را از پنجره تو برده بودند؛ یا پوکر می زدند و یا در خواب بودند؛ یا برای هم از کِیفها و خوشگذرانی ها ی خود تعریف می کردند و می خندیدند.
چیزِ تما شایی دیگری پیدا نبود،جز کلبه ی آنان از دور، ومادر و کودکانش که هنوز پای آن ایستاده بودند و با قطارِ ما وداع می کردند؛این نیز لابد چندان قابل توجه نبود.
هر سه با قطار ما وداع کردند.برای اینکه اسکناسی از این قطار به آنان رسیده بود ویا شاید برای اینکه می پنداشتند همین قطار،دخترکِ مردنیشان را، که از او، نه به کوه رفتن علف چیدن برمی آمد و نه به دنبال پدر به سر راه رفتن وجاده صاف کردن، به زیر گرفته وراحت کرده است.
عصرِ روز پیش که از اهواز بیرون آمدیم، در پیرامونِ شهر، پیر مرد الاغ سواری را پشت سر گذا شتیم.وقتی قطار از پهلوی او،می گذشت همه با او که به روی اهلِ قطار خنده ی نمکینی می کرد،وداع می کردند و برای او دست تکان می دادند.
یکی دو نفر حتی به صدای بلند از او احوال پرسی هم می کردند وبی شک،اگر درخواستی ازاهل قطار میکرد،هر چه داشتند برایش می ریختند؛ دیروز همه شنگول بودند و برای شوخی ومسخرگی، فقط وسیله می خواستند.ولی امروز در چم سنگر؟!
هیچ کس جواب وداع آنان رانداد!سرِ پیچ که از سر تا تهِ قطار پیدا بود، یک بار دیگر درست دقت کردم؛تمام پنجره ها بسته بود وهیچ کس نبود تا در جواب آنان دستی و یا دستمالی تکان بدهد.کلبه ی آنان که در زیر نور خورشید، بخار می کرد،باز هم نمایا ن بود. و آنها هنوز دستهای خود را برای ما تکان می دادند .
هنوز وقت نگذشته بود.
دستِ من به جیبم فرو رفت؛ دستمالم را بیرون کشیدم ؛ سرِ پنجه ایستادم و سر و دستم را از پنجره ی قطار بالا کشیدم و دستمال را در هوا، دمِ باد به اهتزاز در آوردم … شاید هنوز دیر نشده باشد.
رفیقم فریاد زد ومرا عقب کشید.از پنجره دورم کرد وشیشه ی آن را بالا برد. قطار وارد تونل شده بود واگر او دیرتر می جنبید،شاید دست من شکسته بود.
داستان جاودان نوشته محمد علی جمالزاده
جمعه بود و ادارات بسته. به رسم معهود به دیدن “یار دیرینه” رفتم. در اتاق دفترش كه در عین حال اتاق خوابش هم بود تك و تنها در مقابل میز تحریر لختی نشسته و ششدانگ در نخ تماشای پاشنه كشی بود كه در وسط میز افتاده بود. پس از سلام و علیك و خوش و بش مختصری مرا به حال خود گذاشت و از نو محو مناظره و معاینه مكاشفه آمیز پاشنه كش گردید.
با تعجب تمام نگاهی به پاشنه كش انداختم. پاشنه كشی بود مانند همه پاشنه كشها به خود گفتم بلكه عتیقه و دارای نقش و نگار قدیمی است و یا با خط میخی بر بدنه آن چیزی نوشته شده است. نزدیكتر رفتم و با دقت بیشتری نگاه كردم. دیدم كاملا معمولی است و ابدا چیزی كه شایسته توجه مخصوصی باشد در آن دیده نمیشود…..
….. دست به شانه رفیقم زدم و با صدای ملایم گفتم رفیق چه میكنی.
مثل آدمی كه سراسیمه از خواب عمیقی بیدار شده باشد نگاهش را از پاشنه كش برداشته به من دوخت و گفت با این نیم وجبی یك و دو میكنم.
گفتم مگر عقل از كله ات پریده و یا جنی شده ای.
گفت مگر نمیدانی كه سیدم و سیدها گاهی جنی میشوند.
گفتم جنی نشده ای، مجنون شده ای.
گفت مگر میان جنی و مجنون فرقی هست.
گفتم والله نمیدانم اما همینقدر میدانم آدمی كه یك جو عقل داشته باشد با یك پاشنه كش یك و دو نمیكند.
گفت اگر بدانی چه آزار و عذابی به من میدهد تغییر عقیده خواهی داد و سر و حكمت این دعوا و مرافعه دستگیرت میشود.
گفتم میخواهی سر به سر من بگذاری. والا هر قدر هم آتش كوره قوه تصورت را پر زور كرده باشند با پاشنه كش ساده ای دعوا و مرافعه راه نمیاندازی. مطلب همان است كه گفتم، عقلت پارسنگ برداشته است و دیوانه شده ای.
داستانی از احمد محمود
خاله گل آمد و مرا برد خانه خودشان. غروب بود. هوا خاکستری بود. شوهرخاله گل بغلم کرد. به موهام دست کشید و بعد، پیشانیام را و گونههام را بوسید. با سبیل شوهر خاله گل بازی کردم که مثل پشمک نرم بود، اما مثل پشمک سفید نبود.
چند روزی منزل خاله گل بودم. ده روز، یا دوازده روز. درست یادم نیست. اما یادم هست که تابستان بود و هوا گرم بود.
خاله گل چرا نباید برم خونه خودمون؟
خاله گل بغلم میکند به سینهاش میچسباند موی بلندم را ناز میکند و میگوید:
– مادرت ناخوشه عزیزم.
خاله گل، عینهومادرم است. میانه قامت، لاغر، با پوستی سفید و چشمانی سیاه و گیسوانی بلند.
– خب باشه خاله گل… من که کاریش ندارم.
هواشرجی بود. گاهی نرمه بادی میآمد و شرجی را میبرید.
پیش از ظهرها مینشستیم تو ایوان. من بودم با «نینی» دختر خاله گل و «نانا» پسر خاله گل. ننه نرگس هم بود.
– ننه نرگس عینهو یه دسته گله…همیشه خدا پاک و پاکیزهس.
خاله گل، گاهی برامان «یخ در بهشت» درست میکرد. گاهی هم شربت بیدمشک میخوردیم. ولی بیشتر روزها که مینشستیم تو سایه نخل وسط حیاط و عروسک بازی میکردیم، خاله گل که از بازار برمیگشت برامان زردآلو میآورد. اول مرا صدا میکرد.میرفتم و رو زانوش مینشستم و ازش بو میکشیدم. بوی تنش مثل بوی تن مادرم بود. چند تا از زردآلوهای درشت را جدا میکرد و میداد به دستم. بعد نینی و نانا را صدا میکرد. بعد، وقتی که دوباره میرفتیم و زیر سایه کاکل سبز نخل مینشستیم، گوشت را و دستههای سبزی را ازتو سبد بیرون میآورد.
شبها میرفتیم پشت بام. غروبها، نی نی با دستهای کوچکش پشت بام را جارو میکرد. .
هواپرمیشد از بوی خوش کاهگل. بعد، سه تائی، رختخوابها را پهن میکردیم که خنک شود
گردآورنده: علی علیزاده
Podcast: Play in new window | Download
برجسب ها : گویندگی, رادیو, ایران, فارس, عاشقانه, پادکست, صدا, استودیو, استودیو صداهای همراه.
علی علیزاده ژوئن 2, 2018
آموزش متن خوانی غمگین لطفا اصول اولیه این آموزش را رعایت کنید و سپس چندین بار ضبط کنید و بهترین کار خود را برایمان ارسال کنید. در ابتدا موزیک را […]
Copyright accvs.com
مریم قدیمی on می 1, 2019
درود بر شما نمیدونم چطور احساسمو بیان کنم از اشعار و موزیک هایی ک گذاشتین بسیار لذت بردم ،،،، فقط همینو میتونم بگم که از یجایی شروع کنم بسیار موفق خواهم شد
باتشکر
علی علیزاده on می 1, 2019
سلام شما لطف دارید ،
مطمئنم همینطوره
شاینا on ژوئن 10, 2019
سلام
واقعا مطلبها و موزیکی که گذاشته بودین، دلچسب و قشنگ بودن! =)
ببخشید میخواستم بپرسم برنامهی خوب ضبط صدا برای سیستم، سراغ دارین؟
من هروقت صدام رو ضبط میکنم و بعد گوش میدم، انگار که سرما خوردم 😐 همچین صدامو گرفته نشون میده که…
اگر برنامهای سراغ دارید، ممنون میشم که به منم بگین 🙂
خیلی ممنون ازتون! @_@
علی علیزاده on ژوئن 16, 2019
با سلام
خوشحالم خوشتون اومد
کیوبیس خوبه
جنس صدا و گرم بودن صدا اهمیت زیادی در خروجی دارد
مهرسام on آوریل 8, 2020
دوستان چطور باید خواند و صدا ظبت کرد ،؟متوجه نحوه کاربریش نشدم
علی علیزاده on آوریل 9, 2020
سلام دوست گرامی
بسیار ساده هست
تو تلگرام به این ادرس متن های خوانده شده خود را ارسال کنید
@accvstudio