play_arrow

موج ایران باستان - ژاله غلامعلی

موج ایران باستان شماره 3 “کلیک کنید”

علی علیزاده ژوئن 9, 2018 171


زمینه
share close

با سلام خدمت همه دوستان و همراهان همیشگی استودیو صداهای همراه، میدونم که پیگیر اغلب کارهامون هستید و دوسدارید کارهای متفاوت تر از این تیم بشنوید ازتون میخوام با موج ایران باستان همراه شوید.

گوینده توانا و ارزشمندمون خانم ژاله غلامعلی با صدای زیبا و خش دارشون این کارهای زیبا رو ارائه دادند، ماجرا از این قراره تو موج ایران باستان قراره درباره ریشه ضرب المثل های قدیمی ایرانمون بدونیم که از کجا اومدن و کجا کاربرد دارن و باید چطوری استفاده بشن، امیددارم دادن این آگاهی، فرهنگ صحبت محافلمون میشه و این دیدگاه جدید تو بالارفتن ارزشهای ایرانیمون تاثیر بسیار زیادی دارد.

🌺موج ایران باستان3
از این ستون به آن ستون فرج است

🔘گوینده: ژاله غلامعلی

صدابردار: علی علیزاده

تیم صداهای همراه
تقدیم میکند

لینک دانلود قسمت سوم

به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : « از این ستون به آن ستون فَرَج است .» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : « واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم »

فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : « چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ »

ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت :

«‌ ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم .» ناگه یکی از میان مردمان گفت : «‌ من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.

ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «‌ مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: « چرا ؟ »‌ گفت: « از این ستون به آن ستون فرج است .»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌ محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت

ضرب المثل های بروز شده ، سروش جمشیدی

7852cf55-a29b-43eb-a019-3bf0f3e851f2

برای دانلود قسمت های قبلی  . . .

قسمت ۱ “کلیک کنید”

قسمت 2 ” کلیک کنید “

برجسب ها : , , , , , , , , .

Rate it
ارسال نظر (0)

نظر دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *