متن عاشقانه و احساسی برای گویندگان دوره آموزشی ” کلیک کنید “
متن عاشقانه برای گویندگان دوره آموزشی ” کلیک کنید “
موج ایران باستان شماره 8 “کلیک کنید”
علی علیزاده
آموزش متن خوانی پرهیجان و رمز آلود
لطفا اصول اولیه این آموزش را رعایت کنید و سپس چندین بار ضبط کنید و بهترین کار خود را برایمان ارسال کنید.
در ابتدا موزیک را دانلود کرده و برای اجرای کارتان موزیک پخش شود و متن را خودتان بخوانید و برایمان در واتس آپ یا تلگرام بفرستید تا توسط سرپرست گویندگانمان بررسی و نقد شود و اصلاحیه خدمتتان ارائه شود. دقت شود حس گرفته شود و تیپ لحنی و مدل رفتاریتون مطابق چیزی که خواسته شده باشد.
با سلام خدمت همه دوستان عزیز لطفا یکی از متن هارو انتخاب کرده و با موزیکی که براتون فرستاده میشود تمرین کنید. و بصورت ویس کارهایتان را برایمان بفرستید
یه قطار اسپانیایی وجود داره که که بین “کوادل کیویر” و “سویل” حرکت میکنه
و در نیمه های شب صدای سوتش به گوش می رسه و مردم میشنون که اون هنوز در حرکته !
و سپس اونها با عجله بچه هاشون رو به رختخواب می برن (که بخوابن و از این ماجرا دور بمونن)
درها رو قفل می کنن، همونجوری که از پله ها به پایین می خزن !
چرا ؟ چون گفته شده که این قطار از 10 ها هزار جسد(روح) پر شده
وقتی که یه ریل بان(روی تختش) افتاده بود و در حال مرگ بود و همکاراش بالای سرش بودن
خونوادش مدام در حال گریه بودن و زانو زده بودن وقبل از مرگش براش دعا می خوندن
ولی درست بالاسر تختش درست قبل از مرگش ..
شیطان با برقی در چشمش بالای سرش ایستاده بود !
و شیطان گفت: خوبه! خدا این دورو برا نیست. ببین چی پیدا کردم ! این یکی دیگه مال خودمه
این یکی مال منه !!
و بلافاصله خود لرد(مسیح) در یک چشم به هم زدن و مثله یک جرقه ظاهر شد !
و بر شیطان فریاد کشید : به تاریکی بی پایانت بازگرد !!
و شیطان اخمی(تمسخر آمیز) کرد و گفت: مگر گناهی کردم ؟ ؟
دلیلی وجود نداره که بخوای منو از اینجا دور کنی !
من اول اون رو پیداش کردم تو هم برو هر کاری دوست داری بکن
اون با من به اعماق زمین خواهد اومد
” ولی فکر کنم بتونم یه شانس دیگه بهت بدم ! ” شیطان با لبخند گفت.
در ضمن ، اون عصای مسخره رو هم بنداز زمین (چوپانی شغل انبیاست و این اشاره داره به اینکه عصای چوپانیت رو بنداز)
که اصلا بهت نمیاد !
“جوکر” یه اسمه، “پوکر” یه بازیه (منظور از جوکر همون شیطانه )
ما رو همین تخت با هم بازی خواهیم کرد
و روی بزرگترین چیز ها شرط میبندیم . یعنی جسدهای بیشتر !! و من گفتم: مراقب باش، ای مسیح اون داره برنده میشه
خورشید داره غروب میکنه و شب داره فرا می رسه اون قطار باز به موقع رسید اینجا،و روح های زیادی برای سوار شدنش به خط شدن
آه یا مسیح، اون داره برنده میشه ریل بان(سوزنبان) شروع به پخش کردن کارتها(بین مسیح و شیطان) کرد
و به هرکدوم 5 تا کارت داد
و ریل بان داشت از ته دل برای برنده شدن مسیح دعا می کرد !
شایدم داشت برای قطاری که باید هدایتش کنه دعا میکرد !
شیطان 3 تا تک داشت و یه شاه
و مسیح درحال ردیف کردن کارتها بود
مسیح یه بی بی و یه سرباز و یه 9 و یه خال پیک داشت
تنها چیزی که لازم داشت.. فقط یه “8” بود !
پس مسیح خواست که دوباره کارت بریزن
ولی فقط یه 8 خشت نصیبش شد
و شیطان به پسر خدا(مسیح) گفت: “خوبه، حرکت خوبی بود”
حالا نوبت منه، حالا وقتشه تا ببینی که چه کسی پادشاه اینجا خواهد بود !
ولی همینطور که داشت حرف میزد (و سر مسیح رو گرم می کرد)، از زیر کتش یه “تک” دیگه انداخت وسط ..
ولی مسیح ندید که شیطان چیکار کرد و گفت : دمت گرم ! کلی حال دادی
من(مسیح) شرط رو 105هزار می رسونم و برای همیشه به گناهات خاتمه می دم ! ولی شیطان (کارتش رو انداخت) و فریاد هولناکی زد و گفت : دست من برنده شد !!
و من دوباره با آه و ناله گفتم : یا مسیح، آه ای مسیح، تو گذاشتی اون برنده بشه ، آه.. ای مسیح، نذار برنده بشه
اون قطار اسپانیایی هنوز داره بین “کوادل کیویر” و “سویل”حرکت می کنه و در نیمه های شب صدای سوتش به گوش می رسه
و مردم شهر رو به ترس می ندازه (قطار اسپانیایی) که هنوز درحال حرکته … و اون دور دورا ، یه گوشه ای
مسیح و شیطان دارن شطرنج بازی میکنن و هنوز شیطان در حال جرزنیه و روح های بیشتری به چنگ میاره ،
و مسیح البته ، داره نهایت سعیش رو می کنه که نبازه و من باز گفتم: یا مسیح، آه ای مسیح، تو باید برنده بشی
خورشید داره غروب میکنه و شب داره فرا می رسه اون قطارهمچنان سر وقت در حرکت است آه… روح من هم تو صف ایستاده (در خطره)
آه مسیح ، تو…باید….تو باید برنده بشی ..
یکی از شناخته شده ترین داستان های فضایی که برخی آنها را افسانه های شهری قرن بیستم می خوانند ، گزارش مشاهده شدن سفینه فضایی و آدم فضایی ها در رزول ( Rosewell ) ، نیومکزیکو است. داستانی که با گزارش سقوط یک شیء ناشناخته آغاز شد و خیلی زود به داستان های تخیلی و ماوراء طبیعی تبدیل شد.
اما واقعا چه اتفاقی در این شهر رخ داد و داستان فرازمینی ها چیست؟
در تابستان سال 1947 ، یک شیء پرنده ناشناخته در نزدیکی شهر Rosewell سقوط کرد. برخی از افرادی که شاهد سقوط این شیء پرنده بودند آن را یک دیسک پرنده توصیف کردند ، اما نیروی نظامی آمریکا طی بیانیه ای اعلام کرد چیزی که در نزدیکی Rosewell سقوط کرد یک بالن هواشناسی بوده است و خبری از فضایی ها نیست ! هرچند این مساله به اندازه کافی متقاعد کننده نبود که باعث تمام شدن داستان های تخیلی درباره فرازمینی ها شود.
ویلیام بریزل ، سرپرست و ناظر زمینی بود که این سقوط در آن رخ داد ، او با تحقیقاتی که انجام داد لاشه هایی از شیء سقوط کرده را در این منطقه پیدا کرد. چیزی که شامل لاستیک ، کاغذهای براق سفت و چسبنده ، چند نوشته ی چاپ شده ، فلزهای سبک و مقداری کابل بود. وقتی درباره سال 1947 صحبت می کنیم ، بسیاری از این ابزار کشف شده چیزی نبود که برای اکثر مردم شناخته شده باشد و پیش از آن دیده باشند. همین باعث شد تا بسیاری بر این باور باشند که این لاشه های کشف شده مربوط به یک سفینه فضایی باشند و این شایعه خیلی زود در سطح شهر پراکنده شد که آدم فضایی هایی از این سفینه به بیرون کشیده شده اند و در منطقه 51 نوادا ( که یکی از مناطق ممنوعه است ) یا در جایی در شهر رزول به روی آنها تحقیقاتی انجام می شود. با وجود تاکید نیروهای نظامی به روی اینکه این شیء فقط یک بالون هواشناسی بوده است ، این داستان تا دهها سال بعد ادامه داشت.
هفت سال بعد از این حادثه ، در سال 1954 ، نیروی هوایی از آدمک های ساختگی خاکستری رنگی رونمایی کرد که از درون بالون های هواشناسی به صورت آزمایشی به بیرون می افتادند. این آدمک های عروسکی خیلی شبیه به آن چیزی هستند که امروزه بسیاری از مردم بعنوان موجود فضایی می شناسند. بعدها طی گزارش هایی که برخی از محققان از مردم و شاهدان حادثه رزول جمع آوری کرده بودند ، برخی از آنها مدعی شده بودند که آدمک هایی چهار انگشتی را دیده اند که معتقد بودند به دلیل پرتاب شدن از داخل بشقاب پرنده ها آسیب دیده اند. هر چند هنوز هیچ مدرک قابل اعتمادی در این باره وجود ندارد ولی هنوز داستان فرازمینی های رزول ادامه دارد.
هرچند این داستان قدیمی ، راست یا دروغ ، برای این شهر بسیار سودمند نیز بوده است. علاوه بر برنامه های تحقیقاتی و سریال های تلویزیونی که بر اساس این داستان ساخته می شوند ، بسیاری از مردم ، شهر رزول (Rosewell ) را با فضایی ها می شناسند. در حقیقت امروزه با گذشت هفتاد سال از روزی که شیء ملقب به بشقاب پرنده می گذرد ، آدم فضایی ها در تمام این شهر وجود دارند. هر سال در این شهر فستیوالی به مناسبت سقوط این بشقاب پرنده برگزار می شود که در آن مردم با لباس های مبدل فضایی ها ظاهر می شوند. آنها حتی لباسی مخصوص حیوانات خانگی خود طراحی می کنند که آنها را نیز شبیه فضایی ها کنند.
اما همه چیز به این ختم نمی شود بلکه موزه ای نیز در این شهر وجود دارد که مرکز تحقیقات و موزه بین المللی UFO نام دارد. این موزه از سال 1990 بازگشایی شده است و در آن همه اطلاعاتی که درباره فضایی ها و حادثه سقوط شیء پرنده در رزول و سایر نقاط وجود دارد به نمایش گذاشته شده است. رزول شهر محبوب آدم فضایی ها خواهد بود !
گردآورنده: علی علیزاده
برای ورود به بخش آموزشی سایت کلیک کنید
Podcast: Play in new window | Download
برجسب ها : پادکست, مسیح, صدا, استودیو صداهای همراه, گویندگی, رادیو, ایران, پر هیجان, رمز آلود, شیطان.
علی علیزاده ژوئن 2, 2018
متن عاشقانه برای گویندگان دوره آموزشی ” کلیک کنید “
Copyright accvs.com
ارسال نظر (0)